نیازهایی داریم ما انسانها و یک هرمی هست به اسم هرم مازلو که طبقهبندی کرده این نیازها رو و ادعا میکنه که به ترتیب، نیازها از پایین این هرم احساس میشوند و با رفع هر سطح، به سطوح بالاتر میرسیم
در سطح اول هرم، نیازهای فیزیکی، منتظر ما جوانهای جویای نام و جویای کامند! نیازهایی از جمله رفع گرسنگی و تشنگی، سلامتی و در ورژنهایی از این هرم، نیاز به رابطهی جنسی(در ورژنی دیگر، این بزرگوار را در سطح سوم میبینیم)
سطح بعدی به احساس امنیت و آسایش خاطر اختصاص دارد.
نیاز به دوست داشته شدن و روابط عاطفی، پس از رفع تشنگی و گرسنگی و ناامنی سراغ ما میآیند. (در واقع اینکه قدیمیها میگفتند گرسنگی نکشیدی که عاشقی از یادت بره، یعنی هنر نزد ایرانیان است و بس و مازلو کلش ماس ماس و از این جور خزعبلات)
و بعد احساس نیاز به محترم شمرده شدن و شخصیت داشتن و اعتماد بهنفس و مثلهم را میبینیم که آخرین مانع رسیدن به احساس نیازهایی همچون خلاقیت و حل مساله و اخلاقیات و اینهاست.
(در ورژنی دیگر از این هرم پر ورژن، سطح بالاتری به اسم نیازهای متعالی هم دیده میشود)
و اما نوبت مازلو تمام شد و نوبت به آقا رضای قصهی ما رسید!
احتمالا اگه پست
تغییر حقیر را خوانده باشید، لازم نیست این قصه را تعریف کنم! اگر هم نخواندید هم میتوانید به
آن مراجعه کنید و سپس مجددا همین خط را بخوانید :دی
اینکه داداش رضا در کدام سطح محصور است، به خودش مربوط است.
شاید الان یک حدسهایی بزنید، و من هم میدانم چه حدسهاییست! داداش رضا هم! اما زود قضاوت نکنید!
درباره این سایت